تجاوز معصومیت
کودک در حال بازی مادر سرگرم اسمس بازی
کودک مادر مغازه بروم ، مادر :برو
کودک :در راه مغازه
خیابان خلوت ، پسرک ۱۵ساله در حال دیدن فیلم +۱۸و مستهجن
پسرک :بعد از تمام شدن فیلم مست وشهوت دنبال راهی برای خاموش کردن شهوت عذاب آور
کودک از کنارش رد می شود
پسرک :ناگهان فکری به سرش می زند
پسرک:آهای بچه بیا
کودک :ایستاد ورفت جلو
پسرک :کجا میروی
کودک :مغازه خوراکی می گیرم
پسرک :مغازه اون سمتی نرو بسته
کودک:ناراحت شد و اخم کرد و به سمت خانه رفت
پسرک: بیا نرو ، اون خیابون دیگه توش مغازه هس
کودک:من نمی تونم دورتر برم
پسرک : من می برمت ، نترس
کودک: برای خوراکی خوشمزه وسوسه شد وقبول کرد ورفت همراه پسرک
پسرک:او را به کوچه ای خلوت و بیراهه و خالی از سکنه و ویرانه برد
کودک :در خیال خوراکی فکر می کرد بعد از گذر کوچه به مغازه می رسند
پسرک وسط کوچه ایستاد
کودک :چرا واستادی
پسرک :هیچی توی این ویرانه رو می خوام نگاه کنم
کودک : ترسید گفت نه بریم دیر میشه
پسرک گفت:خوراکی مگه نمی خوایی، پس باید حرفمو گوش کنی
کودک :قبول کرد
رفتند داخل ویرانه در کوچه خلوت
پسرک ناگهان بعد از ورود به ویرانه چرخید به سمت کودک
و دهنش را نگه داشت وباشهوتی که عقل و وجدانش را کور وکر کرده بودوبادیدن فیلم وداستان های مستهجن بیدار کرده بود خواباند
کودک: با رفتار پسرک روحش کشته شد
وبعد پسرک رهایش کرد و فرار کرد ودیگر در آن کوچه ظاهر نگردید
کودک:ساعت ها خیره به سقف ماند
وبعد خوابید و دوباره بیدارشد و فکر کرد خواب دیده ولی خواب نبود
گریان ودوان به سمت خانه رفت
مادر درحال اس مس بازی و پدر سرکار
کودک برگشت به خانه
کودک:مادر مغازه بسته بود و گریه می کرد وهق هق گلویش بند نمی آمد
مادر گفت :بعدا برو مغازه گریه نداره
ولی مادر نمی دانست:_که گریه کودک برایچیست!
بیست سال بعد نزدیک خواستگاری کودکی که معصومیتش لگد مال شده رسید
مادر دخترم الان وقت عروسیته باید لباس سفید دیگه تنت کنی
دختر :با روح زخمی نگاه در چشمانش کرد و پوزخند بران و تیز وطنعه داری به مادر کرد ورفت داخل اتاقش و در را بست
دخترک :گریه کنان نامه ای نوشت:
[ بازدید : 358 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]